بنام خدا
زمان عملیات «فتحالمبین» یا «بیتالمقدس» بود. یک روز با ماشین می رفتیم. داخل ماشین، حاج همّت، حاج احمد متوسلّیان و برادر کاشانی بودند. همین طوری بحث اسیر شدن پیش آمد. حاج احمد گفت: « من اگر اسیر شوم، می گویم که فرمانده تیپ بوده ام!» حاج احمد در زمان رژیم طاغوت هم اسیر شده بود و ایشان را شکنجه کرده بودند.
حاج همّت گفت: «نه،من نمی گویم، برای گمراه کردن دشمن، می گویم من یک نیروی بسیجی ساده بودم تا نتوانند از من درباره عملیات اطلاعاتی بگیرند.»
برادر کاشانی شوخی کرد و گفت: « اصلاً من می گویم که توی راه ایستاده بودم، این آقا مرا برداشت و آورد؛ من که نمی دانم اینها کیستند و اینجا کجاست!»
بعد هم همه زدند زیر خنده!